نویسنده: حسین شیخ رضایی
پس از شهادت امام علی و ماجراهایی که به صلح امام حسن،‌ فرزند او انجامید،‌خلافت مسلمانان در سال 41 هـ .ق. به دست معاویه افتاد. او نخستین خلیفه‌ی سلسله‌ی بنی‌امیّه بود و جانشینانش تا سال 132هـ .ق. یعنی سالی که این سلسله به دست عبّاسیان سرنگون شد، همچنان بر تخت خلافت تکیه داشتند.
از مهم‌ترین ویژگی‌های دوره‌ی بنی‌امیّه که به ویژه در ایران تأثیرات بسیاری گذاشت، ‌ظلم و ستم آنان نسبت به مسلمانان غیر عرب بود که اصطلاحاً به آنان «مَوالی» می‌گفتند. بنی‌امیّه که از فرمانروایی خود مغرور شده بودند، تعالیم اصیل اسلام را که در آن همه‌ی افراد بشر،‌ از هر قوم و ملّتی برابرند،‌ کنار گذاشتند و عرب بودن را افتخاری برای خود به شمار آوردند. رابطه‌ی موالی با عرب در آن روزگار،‌ رابطه‌ی برده و ارباب بود. غیرعرب‌ها از داشتن کنیه و لقب محروم بودند،‌ هرگز نبایستی با عرب‌ها در یک ردیف راه می‌رفتند، در مجالسی که اعراب حضور داشتند، ‌می‌بایست می‌ایستادند و در جنگ‌ها بایستی در کنار نیروهای پیاده به رزم می‌رفتند و از غنایم جنگی نیز سهمی نمی‌بردند. مهم‌ترین ویژگی دوره‌ی نخست عبّاسیان آن است که ایرانیان نفوذ بسیاری بر خلفای عبّاسی و دستگاه حکومتی آنان داشتند. در این دوره، ایرانیان حتّی در تعیین نوع و رنگ لباس خلیفه نیز دخالت می‌کردند به عنوان مثال،‌ منصور، خلیفه‌ی عبّاسی که عرب بود، لباس ایرانیان را پوشید و به مردم دستور داد که این لباس را بپوشند. بسیاری از خلفا زنان خود را از میان ایرانیان انتخاب می‌کردند و به این ترتیب، تربیت بعضی از شاهزادگان که ممکن بود. این تحقیرها و سختگیری‌ها،‌ بذرهای مخالفت با بنی‌امیّه را در سرزمین‌های اسلامی و به ویژه ایران پراکند. ایرانیان به دلیل آن که خود صاحب فرهنگ و تمدّنی بسیار پربار بودند و نمی‌خواستند به خاطر پذیرش اسلام‌،‌ فخرفروشی عرب‌ها را بپذیرند، به سرعت به بزرگ‌ترین مخالفان حکومت بنی‌امیّه تبدیل شدند. خاندان بنی‌عبّاس، از رقیبان و دشمنان بنی‌امیّه بودند. عبّاسیان به دلیل مخالفت با حکومت، به سرعت در ایران و به ویژه در خراسان با استقبال مواجه شدند. سرانجام ابومسلم خراسانی که از حامیان بنی‌عبّاس بود، در سال 129 هـ .ق. بر ضدّ بنی‌امیّه قیام کرد. او با سپاه خود خراسان را تسخیر کرد و در سال 132هـ .ق. به کوفه- یکی از مراکز قدرت بنی‌امیّه- رسید.
در این سال،‌ مروان، ‌آخرین خلیفه‌ی امور سرنگون و کشته شد و نخستین خلیفه‌ی عبّاسی با کمک و حمایت مستقیم ایرانیان بر تخت خلافت نشست. بدین ترتیب، خلافت عبّاسیان آغاز شد و تا سال 656 هـ .ق. ادامه یافت.
دوران عباسیان را می‌توان به دو بخش عمده تقسیم کرد. دوره‌ی نخست که از سال 132 هـ .ق. آغاز شد و تا سال 218هـ .ق. ادامه یافت،‌ دوران رشد و ترقّی عبّاسیان بود. دوره‌ی بعدی که از سال 218 تا 656 هـ .ق. را در بر می‌گیرد، روزگار انحطاط و کم فروغ شدن چراغ عبّاسیان به شمار می‌آید.
مهم‌ترین ویژگی دوره‌ی نخست عبّاسیان آن است که ایرانیان نفوذ بسیاری بر خلفای عبّاسی و دستگاه حکومتی آنان داشتند. در این دوره، ایرانیان حتّی در تعیین نوع و رنگ لباس خلیفه نیز دخالت می‌کردند به عنوان مثال،‌ منصور، خلیفه‌ی عبّاسی که عرب بود، لباس ایرانیان را پوشید و به مردم دستور داد که این لباس را بپوشند. بسیاری از خلفا زنان خود را از میان ایرانیان انتخاب می‌کردند و به این ترتیب، تربیت بعضی از شاهزادگان که ممکن بود. در آینده به مقام خلافت برسند،‌ کاملاً تحت نظر ایرانیان بود. در دستگاه دولتی نیز ایرانیان نفوذ بسیاری داشتند و بسیاری از وزیران،‌کاتبان و محاسبه کنندگان خزانه‌ی دولتی از میان ایرانیان بودند.
در این دوره، خلفا به تشویق وزیران ایرانی خود، به علم و ادب توجّه زیادی نشان دادند. کار ترجمه‌ی کتاب‌های بیگانه به زبان عربی،‌ در این دوره آغاز شد، ترجمه‌ی این آثار که در تاریخ از آن به «نهضت ترجمه» یاد می‌کنند، تاثیر بسیاری بر دانشمندان مسلمان گذاشت که در فصل بعد به آن خواهیم پرداخت.
دوره‌ی رشد عبّاسیان،‌ با مرگ مامون،‌ خلیفه‌ی عباسی،‌ در سال 218 هـ .ق. به انتها رسید. با شروع دوره‌ی دوم خلافت عبّاسیان، کم‌کم نفوذ ترک‌ها در سپاه و دربار زیاد شد و آنان رفته رفته جای ایرانیان را گرفتند.
یکی از تفاوت‌های مهم این دو دوره، تجزیه‌ی خلافت عباسی بود. در دوره‌ی نخست، بسیاری از سرزمین‌های اسلامی، از جمله ایران، زیر نظر مستقیم عبّاسیان اداره می‌شد و آنان فرمانروایان هر ناحیه را انتخاب می‌کردند،‌ به عبارتی،‌ سلسله‌ها و حکومت‌های مستقل در هیچ جا به چشم نمی‌خورد. امّا از اواسط قرن سوم هجری،‌ در جای جای سرزمین‌های اسلامی، ‌دولت‌های مستقلّی تشکیل شدند که می‌کوشیدند خود را از سلطه‌ی عباسیان رها کنند. به این ترتیب،‌ خلافت عباسی تکّه تکّه شد.
نخستین دولت مستقل ایرانی،‌ دولت طاهریان بود که به دست امیری ایرانی به نام طاهر ذوالیمینین (در گذشته به سال 207 هـ .ق.) تاسیس شد. ذوالیمینین به معنای کسی است که دو دست راست دارد. علّت این نامگذاری آن بود که طاهر در جنگ‌ها از دست چپش هم به خوبی استفاده می‌کرد و حتّی در نبردی،‌مردی از سپاه دشمن را با ضربه‌ی دست چپ به دو نیم کرد.
طاهر در ابتدا از سرداران مأمون بود و حکومت تمام سرزمین‌های شرقی را از او گرفت. اما بعد،‌ خود به تشکیل حکومت مستقلّی دست زد و جانشینان او به جای آن که از طرف خلیفه تعیین شوند، به دست امیران پیشین و به صورتی موروثی تعیین شدند. طاهریان که در اصل ایرانی بودند، گرچه در ظاهر از خلیفه‌ی عباسی پیروی می‌کردند، در عمل حکومتی مستقل تشکیل داده بودند.
پس از طاهریان،‌ صفّاریان نیز در سال 259هـ .ق. دست به تشکیل دولت مستقلّی زدند. این دولت به دست یعقوب لیث صفّاری که از عیّاران و جوانمردان سیستان بود، تشکیل شد. عیّاران، عدّه‌ای از مردم بودند که شغلشان جنگ‌آوری بود، امّا به علّت خصلت جوانمردی و کمک به مردم ستمدیده و بی‌پناه، احترام خاصّی در میان مردم داشتند.
یعقوب، سیستان را به عنوان مرکز دولت خود انتخاب کرد؛ زیرا مردم سیستان، علاقه زیادی به آداب و رسوم ملّی ایرانی داشتند و به همین دلیل از تشکیل دولتی مستقل و ایرانی حمایت می‌کردند.
دلیل دیگر این انتخاب،‌ آن بود که سیستان به علّت وجود بیابان‌هایی در اطرافش، دور از دسترس سپاهیان عبّاسی بود. حتی بسیاری از دشمنان عبّاسیان، برای فرار از دست آنان به سیستان پناه می‌بردند.
یعقوب با لشکرکشی‌های خود، مناطق بسیاری را فتح کرد و حتّی در نبردی قصد تصرّف بغداد، پایتخت عبّاسیان، و برانداختن خلیفه را داشت که شکست خورد. صفّاریان حتّی به اندازه‌ی طاهریان نیز به خلیفه‌ی عبّاسی اهمیّت نمی‌دادند.
از ویژگی‌های مهمّ صفّاریان،‌گرایش شدید آنان به فرهنگ ایرانی و به ویژه زبان فارسی بود. آنان در گسترش شعر فارسی نقش مهمّی داشتند که در بخش زبان و ادب فارسی به آن خواهیم پرداخت.
گرایش به فرهنگ ملّی و ایرانی در دولت‌های مستقّل بعدی هم حفظ شد و آنان با این کار،‌ به نوعی،‌ رفتار برتری‌جویانه‌ی اعراب و ستم آنان را به غیر عرب‌ها تلافی کردند.
تشکیل دولت‌های مستقل در قرن چهارم و نیمه قرن پنجم هجری نیز ادامه یافت. مهم‌ترین آن‌ها عبارت بودند از: سامانیان که در نواحی شرقی ایران قدرت داشتند؛ آل بویه که نخستین دولت شیعه مذهب ایران بود و بیشتر در نواحی غرب و شمال ایران قدرت داشت؛ و غزنویان که با برانداختن سامانیان، ‌جای آنان را گرفتند.
بیش‌تر محقّقان از دوران مورد نظر ما (قرن چهارم و نیمه‌ی اول قرن پنجم هجری) به نام عصر طلایی تمدّن اسلامی یاد می‌کنند. در این دوره،‌ دولت‌های مستقلّ ایرانی در رقابت با بغداد و خلیفه‌ی آن، ‌به ترویج و گسترش انواع علوم دست زدند. آنان در پایتخت‌های خود، بسیاری از شاعران،‌فیلسوفان و دانشمندان را جمع کردند و با دادن امکانات فراوان به آنان، دورانی براستی زرّین را در تاریخ اسلام و ایران شکل دادند. تعداد دانشمندان و آثار علمی این دوره،‌ نسبت به تمام دوره‌های بعدی بی‌نظیر است.
یکی از ویژگی‌های دولت‌های این دوره، توجه بسیار به فرهنگ ایرانی بود. امیران سامانی، بسیاری از آداب و رسوم قدیمی ایران را که در خراسان و ماوراء‌النّهر باقی مانده بود، حفظ کردند و از آن مهم‌تر،‌ توجّه زیادی به ادب و زبان فارسی نشان دادند. آنان که بیشترشان دانشمند بودند، شاعران و نویسندگان فارسی زبان بسیاری را در دربار خود جمع کردند.
یکی دیگر از ویژگی‌های سامانیان، آسان‌گیری آنان نسبت به پیروان ادیان مختلف بود. در دربار آنان پیروان مذاهب سنّی و شیعه و زرتشتی و مسیحی و ... با نهایت آزادی رفت و آمد و کار می‌کردند. همین آزاداندیشی سبب شد تا بسیاری از متفکّران و اندیشمندان بزرگ در این دوره ظهور کنند و بدون ترس از حکومت، به ابراز عقایدشان بپردازند.
حکومت آل بویه نیز از جنبه‌های زیادی اهمیّت دارد. امیران آل بویه که شیعه مذهب بودند، همچون سامانیان در جهت زنده کردن سنّت‌ها و آداب ایرانی تلاش کردند و حتّی برای آن که ایرانی بودنشان را بیشتر نشان دهند، خود را از نوادگان پادشاهان ساسانی معرّفی کردند. آل بویه نیز در جمع‌آوری و حمایت دانشمندان و شاعران، ‌بسیار کوشیدند و با تأسیس بیمارستان‌ها و مساجد در شهرهای مختلف، به محبوبیّت خود افزودند. در زمان آنان نیز پیروان دیگر ادیان آزادی کامل داشتند و حتّی امیران آل‌بویه، کسانی را که پیروان دیگر ادیان را آزار می‌دادند، مجازات می‌کردند.
در آن دوران، ‌آل‌بویه چنان قدرتمند شدند که به بغداد، پایتخت عبّاسیان نیز لشکر کشیدند و آن جا را در سال 334 هـ .ق. به تصرّف درآوردند. امیران آل بویه با آن که می‌توانستند خلیفه‌ی بغداد را از میان بردارند و کار عبّاسیان را یکسره کنند، به دلایل سیاسی این کار را نکردند. آنان با حفظ خلیفه، قدرت واقعی را از او گرفتند و خود بیش از صد سال، ‌یعنی تا سال 447 هـ .ق. بر بغداد حکومت کردند. در زمان تسلّط آل بویه بر بغداد، این شهر که رونق علمی سابق خود را از دست داده بود، دوباره رونق گرفت و به مرکزی برای دانشمندان تبدیل شد.
غزنویان هم از دیگر سلسله‌های این دوره بودند. آنان در اصل، غلام‌های ترک‌نژادی بودند که در دولت و سپاه سامانیان نفوذ کردند و پس از مدّتی با سرنگون کردن سامانیان، قدرت را در دست گرفتند. پادشاهان غزنوی، ‌به ویژه سلطان محمود،‌ دست به کشورگشایی بسیاری زدند و حتّی قلمرو خود را تا هند گسترش دادند. امّا نکته‌ی قابل توجّه این است که روش حکومت غزنویان، تا حدود زیادی متأثر از سامانیان بود. دربار آنان هم مانند دربار سامانیان، پر از شاعران و نویسندگانی بود که تحت حمایت سلطان کار می‌کردند. بسیاری از شاعران معروف،‌ همچون فردوسی،‌ عنصری و فرخی، با غزنویان ارتباط داشتند. دانشمند سرشناسی مانند ابوریحان بیرونی نیز بیشتر عمرش را در دربار غزنویان گذراند و حتّی با سطان محمود به هند سفر کرد.
البتّه آزاداندیشی غزنویان، هیچ‌گاه مانند سامانیان نبود و پادشاهان غزنوی، به ویژه سلطان محمود، بر باورهای دینی خود بسیار تعصّب داشتند و سختگیری مذهبی و کشتن پیروان فرقه‌های شیعه و اسماعیلیه را پیش گرفتند، ماجرای برخورد سلطان محمود و فردوسی،‌ نمونه‌ای از این سختگیری‌هاست که در فصل‌های بعد به آن اشاره خواهیم کرد.
اگر بخواهیم آن چه را در این سفر کوتاه همراه با پرنده‌ی تاریخ دیدیم، خلاصه کنیم،‌باید بگوییم در قرن چهارم و نیمه‌ی اول قرن پنجم هجری (سال‌های 300 تا 450 هـ .ق) ایران استقلالی نسبی پیدا کرد. زبان فارسی بار دیگر گسترش یافت. به آداب و رسوم ملّی ایران، همچون عیدها و دیگر جشن‌ها، دوباره توجّه شد و تعداد زیادی از شاعران و دانشمندان، همچون فارابی، ابن‌سینا، بیرونی، فردوسی و رودکی، پا به عرصه گذاشتند. در این دوره‌ی شهرهای ایران رو به آبادانی گذاشت و جمعیت آن‌ها افزایش یافت. تعداد کتابخانه‌های سلطنتی فزونی گرفت و کتاب‌های فراوانی نوشته شد. مجالس درس و مدارس بسیاری دایر شد و خلاصه آن که عصری زرّین در تاریخ تمدّن اسلام و ایران شکل گرفت.
منبع مقاله :
شیخ رضایی،‌ حسین،‌ (1390)،‌ داستان فکری ایرانی-4:‌ دوران طلایی ، تهران: نشر افق،‌ چاپ سوم